چه ارتباطی بین رضایت شغلی وشادکامی وجود دارد؟
فهرست
Toggleارتباط بین شادکامی و رضایت شغلی
یکی از مهمترین اهدافی که تمام افراد قصد دارند تا به آن دستیابند، رسیدن به خوشحالی است. در این نوشته ما میخواهیم نشان دهیم که افراد شاد نسبت به افراد کمتر شاد، از موفقیت بیشتر لذت میبرند. همچنین افراد شاد، قبل از اینکه به موفقیتی برسند، هیجانات مثبتی را تجربه میکنند.
ما بطور ویژه بر روی موفقیت در محیط کاری تمرکز کردیم(یا نتایجی که ممکن است با موفقیت کاری مرتبط باشد مانند کار تیمی) زیرا بیشتر بزرگسالان بخش زیادی از روزشان را درگیر فعالیتهای کاری هستند. بعلاوه، بیشتر بزرگسالان در ایالات متحده هویت خود را از کارشان میگیرند.ابتدا به تعریف شادکامی می پردازیم.
شادکامی چیست؟
شادکامی به عنوان تجربه مکرر احساسات مثبت در افراد (مانند شوق، خوشی و شادی) و در همان زمان تجربیات نامکرر منفی(ناراحتی، سوگ و …) تعریف شده که باعث رضایت از زندگی میشود. بر اساس کارهای قبلی، فرد خوشحال شخصی است که بطور مکرر تجربهی هیجانات مثبتی مانند لذت بردن، شادکامی و رضایت داشته باشند.
غالباً محققان هنگام بررسی شادی، از اصطلاح رسمیتر “بهزیستی ذهنی” استفاده میکنند؛ اگرچه مفهوم بهزیستی ذهنی ممکن است شامل معیارهای دیگری مانند تجربه کم احساسات منفی(مانند عصبانیت یا ناراحتی) یا میزان رضایت مردم از زندگیشان باشد؛ ولی ما اینجا بر روی هیجانات مثبت یا مؤلفهی مثبت بهزیستی ذهنی متمرکز میشویم؛ زیرا تجربهی متوالی شدت خفیف تا متوسط هیجانات مثبت نشانهدهندهی شادی است.
شادکامی باعث موفقیت می شود یاموفقیت باعث شادکامی؟
“سخت کار کردن، به موفقیت منجر میشود و پس از آن شما احساس خوشحالی خواهید کرد.” این فرمولی بود که مستقیم و غیرمستقیم به نسل جوان و حساس آمریکایی گفته میشد تا سهم خود را از رویای افتخارآمیز آمریکایی دریافت کنند.
تعدادی از محققان فرض کردند که رسیدن به استانداردهای مشخصی از موفقیت باعث میشود تا فرد احساس خوشحالی کند. در سال 2008، عدهای از محققان نوشتههای مربوط را بررسی کرده و فرضیه جایگزینی را درست کردند که شادکامی منجر به موفقیت میشود. در ادامه با تحقیقاتی که انجام شد، پژوهشگران احتمال فرضیه جایگزین را با احتمال صدق فرضیه قبلی(رویای آمریکایی) یکسان دانستند.
رابطه میان شادکامی و موفقیت کاری
تحقیقات تجربی وجود رابطه میان شادکامی و موفقیت کاری را تأیید میکنند. برای مثال، افراد شاد درآمد بالاتری دارند، بازدهی بیشتری را نمایش میدهند و نسبت به همتایانشان که کمتر شاد هستند، ارزیابی بهتری از سمت ناظر یا کارفرما دریافت میکنند. تحقیقات نشان دادهاند که رسیدن به موفقیت، به شادی بیشتری نیز منجر میشود؛ اما با این حال بوهم و لیبومیرسکی [1]با بررسی مطالعات مرتبط در سال 2008، این استدلال را مطرح کردند که فرضیهی “شادی میتواند منجر به موفقیت شود” به همان اندازهی فرضیهی قبلی(موفقیت میتواند باعث شادی شود) میتواند مورد قبول باشد.
خاستگاه شادکامی و نتایج آن در زندگی
عاطفه مثبت با ورود به موقعیتهای جدید، تعامل با دیگران و دنبال کردن اهداف جدید مرتبط است. همچنین هیجانات مثبت نشان میدهند که زندگی فرد به خوبی پیش میرود، فرد منابع کافی دارد، تهدید برجستهای وجود نداشته و اهداف شخصی در حال محقق شدن هستند. در چنین موقعیتی، فردریکسون(1998، 2001) بیان میکند افرادی که برای گسترش و ساخت منابع عقلانی، اجتماعی و فیزیکی خود به خوبی آماده هستند؛ یا به عبارتی دیگر برای تقویت مهارتها و توانمندیها، گسترش ارتباطهای دوستانه و در نظر گرفتن زمان استراحت برای بازیابی انرژی خود تلاش میکنند؛ و همچنین هنگام نیاز، این منابع را فراخواسته و بکار میبرند؛ دارای سطح مطلوبی از شادی هستند. همچنین، هیجانات مثبت در راستای رسیدن به یک هدف حیاتی و انطباقی وجود دارد که به فرد انگیزه دهد تا انرژی خود را برای تلاش بیشتر ذخیره کرده و برای چالشهای جدید آماده شود. برای افرادی که بطور مکرر هیجانات مثبتی را تجربه میکنند، داشتن محیط مهماننوازانه و دنبال کردن مهارتها و اهداف جدید، شرایط ایدهآلی برای رسیدن به موفقیت ورضایت شغلی است.
شادکامی و رضایت شغلی
در پی این که تأثیر زندگی کاری افراد بر روی شادکامیشان” مورد توجه قرار گرفته و شادی به عنوان هدفی در زندگی در نظر گرفته شد، پژوهشگران دریافتند افرادی که سطوح بالاتری از رضایت شغلی را دارند، در نتیجه انگیزه بیشتری داشته، بر روی کارشان متمرکزتر بوده و اشتیاق و رضایت بیشتری از شغل دارند. به همین دلیل بسیار ضروری است که رابطه شادی و رضایت شغلی ارزیابی شود. دانشمندان تصدیق کردهاند که علاوه بر لذتی که افراد در طول عمر خود تجربه میکنند، زندگی کاری آنها نیز تأثیر حیاتی بر روی شادیشان دارد. تحقیقات مختلف نشان میدهد افراد با درجهی بالا از رضایت شغلی، شادتر هستند. بعلاوه، تحقیقات(پاتون2002) نشان دادند که شادی افراد، رضایت شغلیشان را پیشبینی میکند. از سوی دیگر، سطح شادی افرادی که سطوح بالاتری رضایت شغلی را دارند، بیشتراست.
حالا اگر خوشحالتر باشیم، در محل کار نیز موفقتر خواهیم بود؟(نتایج بدست آمده از دادههای مقطعی)
در بررسیهای بدست آمدهی ما از تحقیقات مقطعی، شواهد نشان میدهد افرادی که عاطفه مثبت بیشتری را تجربه میکنند، از همتاهای خود در محیط کاری نتایج بهتری کسب میکنند. در تأیید این نتیجه یکی از تحقیقات بزرگ و قدرتمند نشان داد که:
- افراد خوشحال، رضایت بیشتری از کار خود نسبت به افراد ناشاد دارند. همبستگی بالا میان عاطفه مثبت و رضایت شغلی را نیز میتوان به همین نسبت داد. همچنین عاطفه مثبت و رضایت شغلی نیز ممکن است به دلیل تمایل افراد شاد به این که خود را دارای استقلال بیشتری در محیط کاری بدانند باشد؛ در تحقیق دیگری نیز استقلالطلبی رابطه مثبتی با رضایت شغلی دارد.
روش دیگر برای سنجش این که آیا عملکرد افراد شاد نسبت به همسالان کمتر شاد خود برتری دارد یا خیر، این است که بررسی کنیم آیا آنها ارزیابیهای مطلوبتری از سوی مدیران، همکاران یا زیردستان خود دریافت کردهاند یا خیر. این نشان میدهد که عاطفه مثبت باعث سودآوری میشود.
- برای مثال سرپرستان بطور نسبی قضاوت ارزشی بهتری درمورد کارکنان شاد خود نسبت به کارکنان ناشاد دارند(جورج[2]1995).
- مدیران فروشی که عاطفه مثبت بالایی دارند، بر فروشندگانی نظارت میکنند که کارکرد بالایی دارند(جورج1995).
- بازیکنان کریکت خوشحال عملکرد خوبی را در هنگام بازی نشان میدهند(توتردل[3]1999،2000).
- در یک مطالعه، دستیاران خوابگاهی کالج با سطوح عاطفه مثبت بالاتر در مقایسه با افراد با عاطفه مثبت پایینتر توسط دانشجویان لیسانس مؤثرتر ارزیابی شدند(دلوگا و ماسون[4]2000).
- در یک مطالعه دیگر، دانشجویان فوق لیسانس MBA خوشحال در ارزیابیهای آزمایشگاهی، عمکرد بهتری نسبت به افراد ناشاد داشتند(استاو و بارساده[5]1993).
- همچنین مدیران استرالیایی که به وسیلهی ناظران محبوبتر ارزیابی شده بودند، از عاطفه مثبت بیشتری نیز برخوردار بودند(هوسی، ویلمینز و سواستون[6]2012).
- بعلاوه، تعدادی از مطالعات نشان میدهد که بهزیستی با سطح عملکرد شغلی حتی بعد از کنترل سن شرکتکنندگان، همبستگی مثبت دارد.(کروپانزانو و رایت1999).
در نتیجه مطالعات مقطعی نشان میدهد که افراد خوشحال نسبت به همکاران ناشاد خود، با عملکرد بهتر شناخته میشوند.
اثرهالهای، میتواند در نتایج تأثیرگذار باشد
ارزیابی سرپرست سنجهی خوبی است که نشان میدهد کارمندان شاد از کارمندان ناشاد عملکرد بهتری دارند. اگرچه همیشه این احتمال وجود دارد که اثر هالهای توضیح دهندهی بخشی از این مدل تحقیقات باشد. به عبارت دیگر، از آنجا که فرد با عاطفه مثبت بالا همزمان دارای یک ویژگی مطلوب اجتماعی (شادی)است، اطرافیان چنین افرادی ویژگیهای مطلوب بیشتری را به او نسبت میدهند(مانند عملکرد کاری بالا). البته که مطالعات مقطعی گوناگون نشان دادند این که ناظر میزان عملکرد افراد شاد را مطلوبتر در نظر میگیرد، صرفاً منعکسکنندهی اثرات هالهای نیست. همچنین کارمندان خوشحال نسبت به کارکنان ناشاد, عملکرد بهتری را در مقیاسهای عینیتر عملکرد، از خود نشان میدهند.
کلیدواژهها:
#شادی
#بهزیستی-زهنی
#شادی-کلیدی-برای-موفقیت
#موفقیت-کاری
منابع:
Walsh Lisa C, Bohem Julia K and Sonja Lybomirsky(2018). Department of Psychology, University of California, Department of Psychology, Chapman University.
O¨ ztemel Kemal, Yıldız-Akyol Elvan(2019). The Predictive Role of Happiness, Social Support, and Future Time Orientation in Career Adaptability. Psychological Counseling and Guidance Program, Faculty of Gazi Education, Gazi University, Teknikokullar, Ankara 06500, Turkey.
Riffkin, R. (2014, August 22). In U.S., 55% of workers get sense of identity from their job. Retrieved from http:// news.gallup.com/poll/175400/workers-sense-identity-job.aspx
Crocco, M. S., & Costigan, A. T. (2007). The narrowing of curriculum and pedagogy in the age of accountability. Urban educators speak out. Urban Education, 42, 512–535.
Cropanzano, R., & Wright, T. A. (1999). A 5-year study of change in the relationship between well-being and job performance. Consulting Psychology Journal, 51, 252–265.
Creed, P. A., Fallon, T., & Hood, M. (2009). The relationship between career adaptability, person and situation variables, and career concerns in young adults. Journal of Vocational Behavior, 74, 219–229.
Chan, S. H. J., & Mai, X. (2015). The relation of career adaptability to satisfaction and turnover intentions. Journal of Vocational Behavior, 89, 130–139.
Deluga, R. J., & Masson, S. (2000). Relationship of resident assistant conscientiousness, extraversion, and positive affect with rated performance. Journal of Research in Personality, 34, 225–235.
Diener, E., Sandvik, E., & Pavot, W. (1991). Happiness is the frequency, not the intensity, of positive versus negative affect. In F. Strack, M. Argyle, & N. Schwartz (Eds.), Subjective well-being: An interdisciplinary perspective (pp. 119–139). Oxford, England: Pergamon.
Diener, E., Suh, E. M., Lucas, R. E., & Smith, H. L. (1999). Subjective well-being: Three decades of progress. Psychological Bulletin, 125, 276–302.
George, J. M. (1995). Leader positive mood and group performance: The case of customer service. Journal of Applied Psychology, 25, 778–795.
Skorikov, V. (2007). Continuity in adolescent career preparation and its effects on adjustment. Journal of Vocational Behavior, 70, 8–24.
Staw, B. M., & Barsade, S. G. (1993). Affect and managerial performance: A test of the sadder-but-wiser vs. happier-and-smarter hypotheses. Administrative Science Quarterly, 38, 304–331.
Hirschi, A. (2009). Career adaptability development in adolescence: Multiple predictors and effect on sense of power and life satisfaction. Journal of Vocational Behavior, 74, 145–155.
Hosie, P., Willemyns, M., & Sevastos, P. (2012). The impact of happiness on managers’ contextual and task performance. Asia Pacific Journal of Human Resources, 50, 268–287.
Iverson, R. D., Olekalns, M., & Erwin, P. J. (1998). Affectivity, organizational stressors, and absenteeism: A causal model of burnout and its consequences. Journal of Vocational Behavior, 52, 1–23.
Totterdell, P. (2000). Catching moods and hitting runs: Mood linkage and subjective performance in professional sport teams. Journal of Applied Psychology, 85, 848–859.
[1] Boehm & Lyubomirsky
[2] George
[3] Totterdell
[4] Deluga & Masson,
[5] Staw & Barsade
[6] Hosie, Willemyns, & Sevastos
دیدگاهتان را بنویسید